محل تبلیغات شما

و اما بعد.از تير ماه امسال که چشمانم همان چشمهای قهوه ای روشن به زردی رفت و یک کاغذ A4 شده بود همه کابوس زتدگی ام  تا همین الان که چهارتکه یخ می‌اندازم توی لیوان‌ دسته‌دار بزرگ٬ تا همین الان که شات عرق را خالی می‌کنم توی لیوان و تکیه می‌دهم به پشتی صندلی. که نمک٬ زخم گوشه‌ی دهانم را می‌سوزاند.تا همین الان که توی دلم "دنگ شو /سارایوو" غمگین می‌نوازد پراسترس ترین روزهای تقویم زتدگی ام را میگذرانم در هردو شبی خوابیدم و بامدادان هفتادساله برخاستم»دم و بازدمم نسبت برابر نداشت و ندارد خوردن 11 قرص در روز را تجربه کردم .دو قرص صورتی و زرد کوچک لعنتی  تنهایی مطلق را تجربه کردم. تنهایی مطلق عبارت است از شرایطی که در آن یک‌نفر هم از لیستت نمی‌تواند یا نمی‌خواهد یا نمی خواهی یا وجود ندارد که زیر بغل‌ات را بگیرد. اینروزهایی که گذراندم مرا عوض کردند. یادم دادند که آدم‌های نازنین زندگی همیشگی نیستند که به‌شان بنازی و پشت‌ات مدام گرم باشد. نشانم دادند که یک‌روز بلند می‌شوی٬ می‌بینی خودت هستی و جفت گوش‌هایت. یادگرفتم آخرین سنگر» خودم هستم و هیچ نجات‌دهنده‌ای» در هیچ گوری» نخوابیده استو بالاخره گذشت؛ ولیک به‌خون جگر» گذشت خوشحالم که این هستم.

  کاش همه‌چیز قرص داشت

 

کاش همه‌چیز قرص داشت...

ذهنم درد می‌كند...

قرص ,همین ,توی ,الان ,ام ,همه‌چیز ,همین الان ,را تجربه ,دادند که ,زتدگی ام ,تا همین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها